سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تراوشات یک ذهن زیبا

در این پست یک شعر از استاد سهراب سپهری گذاشتم که ارادت خاصی نسبت به ایشان دارم البته ایشان هم تا وقتی که در این عالم بودند و هنوز به دیار باقی کوچ نکرده بودند بدجور نسبت به بنده ارادت داشتند ! 


اهل حمامم 

پوستم مهتابیست 

چشمهایم آبیست 

پدرم دلاک است 

سر طاسی دارد 

لُنگ می اندازد 

شامپو مصرف کرد 

کله اش هی کف کرد 

و سپس مویش ریخت 

و چه اندازه سرش براق است 

حرفه ام دلاکیست 

هدف من پاکیست 

مینشیند لب سکو آرام 

یک نفر با احساس 

و تصور کرده ، خوش پر و پاست

کودکی را دیدم 

میدود در پی صابون و لگن

ای نهان در پس در 

خشک آوردم ، خشک

مشتریهای عزیز 

لگن خاطرهتان سالم باد ! 

رخت ها را نکنید 

آبمان بند آمد